یادداشت‌های یک دانشجوی دندانپزشکی

وبلاگ شخصی علیرضا علاقبند

علیرضا علاقبند | درباره من

علیرضا هستم، علیرضا علاقِبند. متولد شهر تهران.
​​​​​​​
از وقتی که توانستم به تکنولوژی و اینترنت دسترسی داشته باشم، دنیای دیگری را شناختم و شیفته آن شدم. دنیایی که در آن حدومرزها جلوتر بود و محدودیت های دنیای فیزیکی در آن کمتر دیده می شد.
بیشتر که با این دنیا آشنا شدم، عاشق خلق کردن شدم. از برنامه نویسی اندروید، طراحی گرافیکی، ادیت ویدئو و وبلاگ نویسی بگیر ... تا تلاش برای یادگیری برنامه نویسی سایت، راه اندازی سایت آموزشی و فعالیت غیرشخصی در شبکه های اجتماعی.
فعالیت هایم در آن سنین نوجوانی بسیار جسته گریخته و فاقد هدف بلند مدت بود اما دید و تجربه نسبتا خوبی بهم داد.

وقتی در سال دوازدهم دبیرستان با مقوله کنکور و آمادگی برای آن - به طور جدی - آشنا شدم، انگار وارد مرحله ی دیگری از زندگی ام شدم. مرحله ای که الان که از این سن به آن نگاه می کنم میتوانم بگویم مرحله ای که باعث بلوغ اجتماعی من شد.
مثل خیلی از افراد از نوجوانی عاشق پزشک شدن بودم. در سال های دبیرستان مطمئن شدم که از مطالعه و یادگیری دروس علوم پزشکی لذت می برم.
در اولین تلاشم برای کنکور، رتبه تقریبا 20,000 را کسب کردم. رتبه ای که نشان میداد با رویایم خیلی فاصله دارم. برخلاف نظر اکثریت برای سال دوم تلاش کردم که منجر به کسب رتبه 8,000 بود. رتبه ای که مهری بر باور تو نمی توانی (یا من نمی توانم) بود. این بار برخلاف نظر همه برای سال سوم تلاش کردم. اما این دفعه برخلاف باور همه، توانستم رتبه 326 را در کنکور سراسری سال 1400 بدست بیاورم.
البته این سال ها به همین راحتیِ چند جمله نگذشت اما شخصیت من را به شدت تغییر داد.

هنگام انتخاب رشته، متوجه شدم که شناخت من از رشته پزشکی حتی به 10 درصد هم نمی رسیده. اما همچنان مطمئن بودم که دروس علوم پزشکی را دوست دارم. در نهایت با بررسی هایم به این نتیجه رسیدم که رشته دندانپزشکی آن رشته ای است که من دوستش دارم و بیشتر از تمام رشته ها با شخصیت، اهداف و خواسته های من هم خوانی دارد.
اینگونه بود که در حال حاضر دانشجوی رشته دندانپزشکی در شهر تهران هستم.

​​​​​​​در آخرین سال کنکورم با شخصی آشنا شدم به نام محمدپیام بهرام پور، شخصی که چیزهای بسیاری از او آموختم که مهم ترینش، ارزش و اهمیت تلاش برای رشد و توسعه شخصی بود؛ همچنین موجب علاقه من به این حیطه شد.
واضحاً می توانم بگویم که باعث ایجاد نقطه عطفی در زندگی من شد.
همچنین دومین نقطه عطف در زندگی ام را هنگامی آشنایی با محمدرضا شعبانعلی تجربه کردم.

همچنین در این دوره از زندگی ام، مشغول به کارکردن روی چندین پروژه، در کنار تحصیل دندانپزشکی هستم؛ که احتمالا در آینده از آنها خواهم نوشت.

در آخر بعد از این همه نگاه به گذشته در حال حاضر خودم را اینگونه می بینم :
دانشجوی دندانپزشکی‌ای که برای اهدافش بسیار جنگیده و خواهد جنگید.
کسی که باورهای محدود کننده رایج، براش اهمیتی ندارد.
کسی که یادگیری مادام العمر و توسعه فردی را در مسیرش قرار داده است.
کسی که مفید بودن برای خودش و دیگران را جزئی از رسالت هایش انتخاب کرده است.​​​​​​​